من از آن سوی حسرت های
باران خورده می آیم
شبی من باز میگردم
شبی از جنس فرداها
شبی تنها. . .
به یاد تو. . .
شبی با شوق دیدارت. . .
شبی من باز می گردم
شبی
برای تو می نویسم
برای تویی که تمام تنهاییم پراز یادتوست
برای تویی که احساسم از آنِ وجود نازنین توست
برای تویی که تمام هستی ام درعشق تو غرق شده
برای تویی که هرلحظه دوریت برایم مثل یک قرن است
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است
برای تویی که عشقت معنای بودنم است
برای تویی که غم هایت معنای سوختنم است
دوستت دارم خوب من
وقتی یه سنگو تودریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاطم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
وسعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سنگی که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم
دل هایم برایت تنگ شده اند...
اخرتوکه نمی دانی ،برای
فراموش کردنت دودل شده ام!